اندوهگین. غمناک. محنت دیده. کسی که در کشاکش دوران رنج و آزار فراوان بدو رسید باشد: همه در انده من سوخته دل همه در حسرت من خسته جگر. فرخی. درازتر ز غم مستمند سوخته دل کشیده ترز شب دردمند خسته جگر. فرخی. بر مشهد او که موج خون بود آن سوخته دل مپرس چون بود. نظامی. گر سوخته دل نه خام رایی چون سوختگان سیه چرایی. نظامی. کو حریفی کش و سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد. حافظ
اندوهگین. غمناک. محنت دیده. کسی که در کشاکش دوران رنج و آزار فراوان بدو رسید باشد: همه در انده من سوخته دل همه در حسرت من خسته جگر. فرخی. درازتر ز غم مستمند سوخته دل کشیده ترز شب دردمند خسته جگر. فرخی. بر مشهد او که موج خون بود آن سوخته دل مپرس چون بود. نظامی. گر سوخته دل نه خام رایی چون سوختگان سیه چرایی. نظامی. کو حریفی کش و سرمست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد. حافظ
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 418 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و نخود. شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 418 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و نخود. شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)